سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دیشب گناهی کرده ام....

صفحه خانگی پارسی یار درباره

«و خدایی که در این نزدیکی است»

آدم ها خودشان را میفروشند،آدم هایی که خودشان و تمام زندگی شان،اطرافیانشان را که هیچ حقی به مالکیت آنها ندارند میفروشند،و هر کس به بهایی...فروش و بها و ارزش اهمیتی ندارد.تفاوتها از همین جا آغاز میشود که چطور باید نگریست

درستی،بدی،ارزش،ضد ارزش را با هردیدی بنگری به نتیجه ای خواهی رسید،گرچه عمل یک چیز است اما در هر معنی حقیقتی نهفته است

انجا که چشمان را باز میکنی تا هر چه هست ببینی،خدایی را صاحب خانه میبینی که به مانند میهمانی معذب و نه چندان راضی از ضیافت و شاید دلخور از خوشی ها و غم ها در رفت و آمد است،همانجا که میخواهیش کنارت بماند،رفیقت بماند،استواری گامهایش را در کنارت حس میکنی،گرمی سخنانش را،محبت کلماتش را،تازگی حس زندگی.....بیا و در کنارم بمان،ای افتخار کسی که هیچ افتخاری ندارد.
«تاحب»