• گذشت در مقابل بديهاي ديگران خود بزرگترين هنر است
• دريا دلان در افق خويش با آسمان پيوند مي خورند
• صراط مستقيم راه نزديک کردن واقعيتها به حقيقتها است و هدف انطباق کامل واقعيتها با حقيقت است
• اصل حقيقت است و آفرينش واقعيت و سير تکاملي به سوي حقيقت و انطباق هستي با حقيقت کل است
• جوانمرد آن است که خود را به محکمه وجدان بکشد و صادقانه خود را محاکمه کند، اگر محکوم شد بپذيرد و درصدد توجه بر نيايد و عادلانه مجازات خويش را تعيين کند و حکم را اجرا کند
•اگر استقلال مي خواهي براي خود خدايي بگير وگرنه برايت خدا تعين مي کنند آنگه به او ايمان آور و در راهش پاکباز باش و آنکس که خدايش را براي هر چه بخواهد بد نيست بلکه در طريق عشق زيانکار است که عاشق با بودن معشوق آرام است
• در زمانه ما غشق را هم مي توان با پول خريد، کم پيدا مي شود که محبت را پاياپاي با محبت خريداري کرد
• دوستي و محبت دلها را مستعد ايثار مي کند
• آيا با بودن خدا کسي تنها است
• وقتي واقعيت ها غير قابل قبول باشند زندگي درد آور است
• وقتي خودت را باور کردي احتياج به باور ديگران نداري
• دردمندي از خود بيني است،،خودت را که نديدي دردي نيست
• در لحظه هاي زندگي زمانهايي هست که انسان نيازمند بازشناسي خود مي شود تا هويت خود را بشناسد و اين بهترين است
• آنگونه که ديگران مي خواهندنه،آنگونه که بايد باشي باش
• گل به شکفتن زيباست و انسان به کمال
• ننگ را ديگران بر آدمي مي نهند ولي خود مهم است که احساس شرم نکند ، ننگ مطلق نيست و در افراد مختلف متفاوت، شايد همين ننگ در نظر ديگري نام باشد
• زمان دو گونه است ،زماني در جستجو و آرزوي يافتن و زماني ترس بخاطر از دست دادن
• خود بودن يعني بازيچه نشوي، چه از لحاظ روحي و چه از لحاظ اجتماعي و دگر اينکه خود بودن با کسب آگاهي صحيح انجام مي شود، آگاهي به خود،اجتماع و در حيات با مردم و از اتحاد اينها يک نوع روشنگري و روشن بيني و بينش مندي بدست مي آيد
• صبر و گذشت هر کس در مقابل ديگران حقانيت او را ثابت مي کند
• آيا عاقلان ديوانه نيستند؟بايد از ديوانه پرسيد، او مي گويد همه ديوانه اند، وقتي مي پرسي چرا ، مي گويد ،اگر عاقل نبودند دنيا اينطور نبود
• عاقل حقيقي کسي است که به عقل خود شک کند
• کساني که در بيان دردهاي خود غلو مي کننددرصددجلب ترحمند و آنهايي که در جهت جلب توجه ديگران دلقک مي شوند، هر دو ضعيفند
• عدالت تنها چيزي است که شرفش در بي عاطفگي است، عدالت اگر با عاظفه شود بي شرف و عامل دست رابطه است
• چرا بايد در هر کشور يا مليتي قوانين فرق کند، مگر همه انسان نيستيم؟ چرا نبايد قانون در همه جاي دنيا يکي باشد؟ فرهنگها متفاوت است ولي قتل، قتل است و قاتل ،قاتل
• عقل و دل دو بال پروازند، با نبود يکي پروازي حرکتي نيست، عقليون به بن بست ميرسند و قلبيون به اوهام
• بعضي از انسانها، يعني اکثراعدد منفي زير راديکال هستند که جذر ندارند، چه مخالف باشند چه موافق
• افسوس که ارزشها بعد از نبودنشان شناخته ميشوند