سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دیشب گناهی کرده ام....

صفحه خانگی پارسی یار درباره

دلتنگی تاحب

    نظر

میتونم تا آخر دنیا بنویسم،حرفای گفتنی ام زیاده اما گوش شنوا ندارم،حرفام واسه دلمه.
درد نیست،عشق نیست،گلایه نیست،انتظار نیست،چون خودم همه نیاز ها رو از بین بردم،دیگه داره عقده میشه ترسم از اون وقتیه که سر واکنه و دودمانمو به خاکستر بسپاره.
(خدای من کجا باید دنبالت بگردم،نشونی خونت کجاست،حتما یکی واسه اینکه اذیتم کنه آدرس اشتباهی بهم داده،آخه یه ساله دستم رو زنگه،شاید خونه خالی شده،شایدم صاحب خونه اصلا نمیشنوه.)
دلم میخواست تا آخر دنیا برات بنویسم،از راههایی که رفتمو نرسیدم،گفتند می آیی اما چشمم به راه خوشکید....حتی سایه ات رو هم تو راه حس نکردم،از غربتم برات بگم که خوشی سر میدادم که همه آشناییه،از دلی میگم برات که واسه پیدا کردن مقصود آواره شد و .....

«خدایی که میشناختمش بی رحم نبود،بخششت را ....نمیدانم کسی میگفت «یه عالمه»است،پس شاید بتوانی مرا بیامرزی...زود باش تا ناامید نشده ام تعجیل کن،از کسی شنیده ام که میگفت ناامیدی از حق گناهی نا بخشودنی است»
«تاحب»


باز دستان خدا

    نظر

«با عجله خودمو رسوندم تو صف ثبت نامی ها برای اعتکاف،اما با چشمان نا باورانه بلیط هایی دیدم.....بله امسالو پیش فروش کرده بودن ....اینم از معامله ما با خدا،این نمیدونم چندمین جایی بود که سر میزدم،خدایا اگه نمیخواییمون میتونی یه طور دیگه ام بهم بفهمونی ها هر روز با حسرت و آه و اشک دارم به این آدمای تو صف نگاه میکنم،چه آدمای لایقی،دارم فکر میکنم خدا اصلا میدونه که منم مثل اینا مشتاقم!!! یا اونقدر سرگرم شمردن بنده های عزیزشه که لزومی به بودن من نیست. کاش کناه کار نبودم،اون وقت حتما تو دوستم داشتی»

تنها خوشی ام در چند دقیقه بود«یکی می خواست جاشو به من بده»

((گفتم حتما این همان ناز کشیدن خداست،شنیده ام که میگفتند خداوند گاهی خود مسیر رشد را میگشاید،روزی بنده را با نمایش زیبایی های زندگی اش مجذوب خود میکند،روزی خودش در جایی می ایستد جلوتر...و منظر راه رفتن بنده است،روزی آغوشی گرم دارد برای پر کردن جای خالی قدم های بنده اش خودش در حالی که بنده را در آغوش میفشارد مسیر رشدش را میپیماید،چه سخت است خدا.....تو را نمیبینم،در هیچ راهی تو را نمیبینم.....
چه سخت میگیری بر گناه من
میدانی به چه عذابی جرمم را به یادم بیاوری
تو سخت گیری یا من گناه کاری بی پناه!!!
مرا از بوییدنت محروم میکنی
با چه فغانی بگویمت این در طاقت من نیست،دنیایم را از من بگیر...))

«تاحب»


و باز هم عشق....

 زندگی بیشتر از دو چیز نیست،جبر و احساس.جبر را میتوان با احساسی مطلقا زیبا کرد،و احساس را میتوان از هر نقطه ای آغاز کزد،برای هر موجودی،از چشمانت،از قلبت.....اما با شروعش همیشه پایانی ساخته نشده_

 «تاحب»


از پشت سکوت هم پیداست

    نظر

سکوت میکنم،میبینی؟؟دهانم را بادستانم بسته ام،اینها اختیارند...

سعی میکنم نگاهم را به گلها نیندازم،هوای خیالاتم را عوض خواهم کرد،چند ثانیه فرصت میخواهم...سکوت میکنم تا پنهان شوم، گاهی سکوت داروست.

بگذار اجازه ندهم رازم فاش شود،سکوت کنم در حالیکه آتش درونم از سرخی لبهایم پیداست،سکوت کنم تا ندانی اگر محبوبت نباشم خواهم مرد، و این چه آسان است،

            اگر دوستم نداشته باشی دراز خواهم کشید و خواهم مرد

           این لحظه دردناک است،به سان غنچه شقایقی

            میدانی که عمر قانونی ام کوتاه است

           سایه و نگاهت را میخواهم

اما سکوت خواهم کرد، وتو نمیدانی،برایم محبوب تر از پیش خواهی شد....

سلام بر عشق

«تاحب»


هر دقیقه 60 ساعت است!

زندگی هر کس به قدر سر زندگی اوست؛

و....سر زندگی یعنی اینکه:

در لحظه اکنون

به سر بردن و زندگی کردن وزیستن؛

و از سر چشمه جوشان و جهان همین حالا

دم زدن و سر بر آوردن و جاری شدن و به راه افتادن

زمان